بیزار شدن. (ناظم الاطباء). مبارات: چه کرده ام بجای تو که نیستم سزای تو نه از هوای دلبران بری شدم برای تو. خاقانی. مشو تا توانی ز رحمت بری که رحمت برندت چو زحمت بری. سعدی. وگر ترک خدمت کند لشکری شود شاه لشکرکش از وی بری. سعدی. - بری شدن از کسی، در تداول عوام، از او بیزار شدن. یکباره او را مکروه و منفور دیدن. (یادداشت دهخدا). و رجوع به بری شود.
بیزار شدن. (ناظم الاطباء). مبارات: چه کرده ام بجای تو که نیستم سزای تو نه از هوای دلبران بری شدم برای تو. خاقانی. مشو تا توانی ز رحمت بری که رحمت برندت چو زحمت بری. سعدی. وگر ترک خدمت کند لشکری شود شاه لشکرکش از وی بری. سعدی. - بری شدن از کسی، در تداول عوام، از او بیزار شدن. یکباره او را مکروه و منفور دیدن. (یادداشت دهخدا). و رجوع به بری شود.
ظرفی را گویند که در آن چیزی از عطریات کرده باشند، (برهان)، ظرفی که در آن چیزهای معطر نهند، (فرهنگ فارسی معین)، ظرفی که در آن عطر و بوی خوش کنند و آنرا بعربی جونه گویند، (آنندراج) (انجمن آرا) (از رشیدی)، جونه، سلۀ خرد عطاران که چرم بر آن کشیده باشند، (منتهی الارب)، جونه، (نصاب الصبیان) (زمخشری)، عتیده، (مهذب الاسماء)، طبله، عطردان
ظرفی را گویند که در آن چیزی از عطریات کرده باشند، (برهان)، ظرفی که در آن چیزهای معطر نهند، (فرهنگ فارسی معین)، ظرفی که در آن عطر و بوی خوش کنند و آنرا بعربی جونه گویند، (آنندراج) (انجمن آرا) (از رشیدی)، جونه، سلۀ خرد عطاران که چرم بر آن کشیده باشند، (منتهی الارب)، جونه، (نصاب الصبیان) (زمخشری)، عتیده، (مهذب الاسماء)، طبله، عطردان